تقلاده ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

صدای اخرین غروب جهان

ترانه ی سوزناک ابر ها بود

 

نگاه اخرین ماه جهان

دوخته به آن چشم ها بود

 

اخرین برکه ی جهان

خبر از تلخی سخت خشکی اشک های چشم های ابر ها میداد

 

نفیر از همه سو بلند شد

که سیمرغ فردا در نشیب پنهانکاری ماه پشت اشک ابر ها به گل نشسته است...

 

پس در انتظارش نشستم

تک تک پرهای عالم

شام امشب اتشم هستند

 

ممکن نیست طلوعی در کار نباشد

بلاخره چرخه ی زمان

اخرین آفتاب جهان را خواهد زاد

 

او طلوع خواهد کرد

او خواهد تابید

 

حتی شاید روی جسم های

بی جانمان...

 

«دانیال میرزایی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۰ ، ۰۲:۰۱
دانیال میرزایی